رفتیم یزد نه به قصد کوه نوردی به قصد دیدار و خوش گذرونی! اگرچه آدم بی اعتقادی هستم ولی فکر کنم تداخل خوشگذرونی ما با اول محرم باعث شد خسته و آزرده برگردیم.
بغض گلوم رو گرفته ولی می گم چی شد شاید این درد دل بار غصه هام رو کم کنه :
اونجا کسی با ما بود که قصدش از سفر خوشگذرونی کنار ما بود، همه جوره با ما بود هرچی ازش خواستیم نه نشنیدیم ولی نمی دونم چی شد که یه لحظه به پاکیش شک کردم و تصمیم گرفتم بشم سوپرمن زندگیش و کمکش کنم !!!! به پاکی کسی شک کردم که شاید ظاهری غلط انداز داشت ولی باطنی معصوم.
شبی رو که در کمال خونسردی بهش می گفتم در پاک بودنش شک دارم و حاضرم برای جبران چیزهایی که از نظر من از دست داده هر بهایی بپردازم و کمکش کنم با چشمانی پر اشک و هق هق ناتمام گریه روبرو شدم. اولش فکر کردم فیلمه ولی وقتی تماسی گرفت و تلفن رو رو آیفون گذاشت و در کمال بهت من در اون خصوص صحبت کرد و من چیز دیگه ای شنیدم به انسانیت خودم لعنت فرستادم! لعنت فرستادم! لعنت فرستادم!
کاشکی همه داستان همین بود! افسوس .............
آخرش چیزی رو که من درباره اش شک کرده بودم و اشتباه می کردم توسط خود من اتفاق افتاد. خدا منو ببخش! خدایا منو ببخش! خدایا منو ببخش!
فکر کنم بزرگترین ظلم زندگیم رو انجام دادم ، چیزی که 26 سال بود افتخار می کردم انجام ندادم.
خدایا! یعنی باعث بدبختی کسی شدم ؟ آیا آینده کسی رو تیره و تار کردم ؟
شب آخر که داشتم جدا می شدم قول دادم هرکاری، هرکاری از دستم بر بیاد برای جبران انجام بدم ولی به چه قیمت ؟
خدایا از این کابوس نجاتم بده !
تو از قلب و نیت من خبر داری ، میدونی اگر حدسیاتم درست باشه چه بلایی سرم میاد! خدایا کمکم کن .........
خیلی بده
سلام دوست تازه من
آدم کوه نورد و اینقدر حساس ...البته بار گناهی که داری به دوش می کشی بهترین مجازات توست ..به جای سرزنش کردن خودت رفتار خودت را دوباره باز بینی کن .اگر با دروغ و نیرنگ کاری بکنی احساست محکومت می کنه و می تونی راهکار اعتراف به خود اون ادم رو اجرا کنی و ازش بخوای که کمکت کنه همانطور که تو می خواستی کمکش کنی .شاید از اول این اون بوده که می خواسته تو رو کمک کنه ولی در تو تجلی کرده دنیای ذهن دنیای پر رمزی است .او تونسته یک روی دیگر تو را متجلی کنه نکرده؟
چه بگویم که نگفتنم بهتر است ...
همیشه ما بهترین آدم های روی کره ی زمین نیستیم ...که بخوایم به دیگران کمک کنیم ... اشتباه کردید ...
ولی همه ، گاهی اشتباه می کنند ... حداقل می دونید که اشتباه کردید ... و این خیلی ارزشمنده
یاد پست قدیما و اون دختر جوون افتادم ...
فکر می کنم غرور باعث این اشتباه شده...مطمئنی جسمت سرحاله؟؟
ظاهراً جسمم سالمه ولی از درون دارم می سوزم و می پوسم !!!
سلام دوست عزیز
امیدوار بودم مسافرت خیلی خیلی بهت خوش بگذره و ...
ویکتور هوگو : اگر کلید قلبی را نداری قفلش نکن. اگر کسی را دوست داری خوردش نکن.اگر دستی را گرفتی رهایش نکن.
موفق باشی .
تا زمان رفع کامل مشکل امکان نداره ولش کنم.
عزیز اگه کمک خواستی من هستم ...
موفق باشی و برات آروز می کنم که زودتر مشکلت حل بشه برای حس بدی هم که داره گذشت زمان همه چیز رو از بین می بره .
دوست من مرسی بابت لطفت، اگه تنهایی از پس مشکلم بر نیومدم حتما ازت کمک می خوام.
مستدام باشی
خالصانه در خدمتت هستم ...
سلام مجدد !
راستی در داستان نویسی کمی جزئیات رو شرح دادن بد نیست البته !
الان تا آخر متن رو خوندم گفتم نکنه منم قضاوت ناجور کرده باشم
حالا که بدش رو گفتم خوبش رو هم بگم
نوشتید : تو از قلب ونیت من خبر داری
جمله خوبی بود ... نمی دونم چی دقیقا ناراحتتون کرده یا بهتره بگم چطور باعث بدبختی یه آدم دیگه شدی ؟
به هر حال خیر باد برایتان اتفاقات هر چند ناخوشایند
سلام
امیدوارم خدا از کابوس نجاتتون بده
سلام
حالتون بهتره ؟ چه خبر ؟ سلامتی روحی حاصل شد ؟
امیدوارم مشکل به بهترین شکل ممکن حل بشه ... براتون دعا می کنم :)
سلام مجدد
اولا منظورم از در قسمت نظرات برات پیام گذاشتن قسمت نظرات بلاگ خودم بود که سرکار خانم شهره خانوم در جواب شیرین سخنانتان در بابت خانم ها ابراز نمودند که من کاملا با ایشون موافق بودم و کلی لذت بردم که خوندمشون و لازم ندیدم که خودم جواب بابت اون بدم!
دوما در مورد پیام امروزت ؛ واقعا نمی دونم چی بگم ؛ خدا بخشنده است من کی باشم که نبخشم ! تازه اصلا به من چه که بخواد خوشم بیاد یا بدم بیاد ! پس این ره آورد زیبای یزدتون رو به خودتون می بخشم ولی ای کاش تفریحات سالم تری رو پیدا می کردید در شان یک جوان آریایی که خدا رو می پرسته
یا حق
پی نوشت : من مذهبی نیستم ! به خداوند و محمد ؛ زرتشت ؛ موسی ؛ عیسی و کتاب مقدس قرآن اعتقاد دارم
و مراسم حسین رو فقط شب ها دوست دارم که در یک لحظه بخصوص بعد از کلی کفر گوئی عاقبت مردم کمی هم به خداوند توجه می کنن و دست نیاز به سوی اون دراز می کنن
در خصوص عاشورا من فقط وقتی بچه بودم چند بار رفتم مسجد چون متاسفانه مسجد نهار می دن خیلی اذیت شدم تا از در تونستم بیام بیرون ؛ رفتار مردم خیلی مودبانه نبود ! دیگه نرفتم مراسم مذهبی ظهر عاشورا
ولی شام غریبان و شب عاشورا رو دوست دارم اصولا توی خونه یه شمع روشن می کنم تا بسوزه طفلکی !!! و گاهی هم می رم مسجد محل
سلام..
خوبی؟
شک نکن هیچ وقت به کسی..چون همیشه وقتی آدم به یه چیز فکمی منه اتفاق می افته ..این که اثبات شدست ..انقدر اقکارت درگیر می شه نیروهای ذهنیت فعال می شه که اتفاق می افته..
مطمئن باش اگه کسی تو رابطه خیانت کنه بهش خیانت هم می شه اگه دو طرف اطمینان داشته با شن و شک نکنن ..هیچ چیزی رابط رو خراب نمی کنه ..
شک نکن..
همیشه اونکه اولین خرابی و به بار می اره خودمونیم..
ناراحت نباش فکرای قشنگ کن ..نیروهای قشنگ رو فعال مت..
سلام کم آویز
امیدوارم آرامشی رو که از خدا طلب میکردی رو بدست آورده باشی
التماس دعا
به امید فرداهای بهتر
حالت بهتر نشده؟؟
گاهی فکر میکنیم که باید یاد بدیم اما میدونی...تا یاد نگیریم نمیتونیم یاد بدیم...این یه نعمته...
سلام.ممنون که در مورد دل نوشته هام نظر دادی.ولی به نظر من اولین قدم تو نوشتن اینه که مخاطب رو اذیت نکنیم.یعنی یا چیزی ننویسیم یه اگه می نویسیم کامل می نویسیم.این نوشته ی شما پر از ابهامه.خواننده دوست داره بدونه جریان از چه قراره.اگه خیلی خصوصیه باید تو سینه بمونه نه اینکه بیان بشه اونم نصفه نیمه..
من سعی میکنم از معتبر ترین منابع استفاده کنم به این وبلاگم سر بزن ممنون میشم
ترکوندی؟حالت گرفته شده؟مشکلی پیش اومده؟