کم آویز

خاطرات کوهستان

کم آویز

خاطرات کوهستان

جسمی سرحال روحی خسته ، ره آورد سفر به یزد

رفتیم یزد نه به قصد کوه نوردی به قصد دیدار و خوش گذرونی! اگرچه آدم بی اعتقادی هستم ولی فکر کنم تداخل خوشگذرونی ما با اول محرم باعث شد خسته و آزرده برگردیم. 

بغض گلوم رو گرفته ولی می گم چی شد شاید این درد دل بار غصه هام رو کم کنه : 

 اونجا کسی با ما بود که قصدش از سفر خوشگذرونی کنار ما بود، همه جوره با ما بود هرچی ازش خواستیم نه نشنیدیم ولی نمی دونم چی شد که یه لحظه به پاکیش شک کردم و تصمیم گرفتم بشم سوپرمن زندگیش و کمکش کنم !!!! به پاکی کسی شک کردم که شاید ظاهری غلط انداز داشت ولی باطنی معصوم.  

شبی رو که در کمال خونسردی بهش می گفتم در پاک بودنش شک دارم و حاضرم برای جبران چیزهایی که از نظر من از دست داده هر بهایی بپردازم و کمکش کنم با چشمانی پر اشک و هق هق ناتمام گریه روبرو شدم. اولش فکر کردم فیلمه ولی وقتی تماسی گرفت و تلفن رو رو آیفون گذاشت و در کمال بهت من در اون خصوص صحبت کرد و من چیز دیگه ای شنیدم به انسانیت خودم لعنت فرستادم! لعنت فرستادم! لعنت فرستادم!  

کاشکی همه داستان همین بود! افسوس ............. 

آخرش چیزی رو که من درباره اش شک کرده بودم و اشتباه می کردم توسط خود من اتفاق افتاد. خدا منو ببخش! خدایا منو ببخش! خدایا منو ببخش! 

فکر کنم بزرگترین ظلم زندگیم رو انجام دادم ، چیزی که 26 سال بود افتخار می کردم انجام ندادم. 

خدایا! یعنی باعث بدبختی کسی شدم ؟  آیا آینده کسی رو تیره و تار کردم ؟ 

شب آخر که داشتم جدا می شدم قول دادم هرکاری، هرکاری از دستم بر بیاد برای جبران انجام بدم ولی به چه قیمت ؟  

خدایا از این کابوس نجاتم بده ! 

تو از قلب و نیت من خبر داری ، میدونی اگر حدسیاتم درست باشه چه بلایی سرم میاد!          خدایا کمکم کن .........

نظرات 18 + ارسال نظر
بانو شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ب.ظ http://bano0.blogsky.com


خیلی بده

شهره شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.aveh.blogsky.com

سلام دوست تازه من
آدم کوه نورد و اینقدر حساس ...البته بار گناهی که داری به دوش می کشی بهترین مجازات توست ..به جای سرزنش کردن خودت رفتار خودت را دوباره باز بینی کن .اگر با دروغ و نیرنگ کاری بکنی احساست محکومت می کنه و می تونی راهکار اعتراف به خود اون ادم رو اجرا کنی و ازش بخوای که کمکت کنه همانطور که تو می خواستی کمکش کنی .شاید از اول این اون بوده که می خواسته تو رو کمک کنه ولی در تو تجلی کرده دنیای ذهن دنیای پر رمزی است .او تونسته یک روی دیگر تو را متجلی کنه نکرده؟

[ بدون نام ] شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:41 ب.ظ http://harjmarj.blogsky.com

چه بگویم که نگفتنم بهتر است ...
همیشه ما بهترین آدم های روی کره ی زمین نیستیم ...که بخوایم به دیگران کمک کنیم ... اشتباه کردید ...
ولی همه ، گاهی اشتباه می کنند ... حداقل می دونید که اشتباه کردید ... و این خیلی ارزشمنده

یاد پست قدیما و اون دختر جوون افتادم ...

سرور شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 05:34 ب.ظ http://ssoorroor.blogsky.com

فکر می کنم غرور باعث این اشتباه شده...مطمئنی جسمت سرحاله؟؟

ظاهراً جسمم سالمه ولی از درون دارم می سوزم و می پوسم !!!

نیلوفر یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:51 ق.ظ http://www.mordab-57.blogsky.com



سلام دوست عزیز

امیدوار بودم مسافرت خیلی خیلی بهت خوش بگذره و ...

ویکتور هوگو : اگر کلید قلبی را نداری قفلش نکن. اگر کسی را دوست داری خوردش نکن.اگر دستی را گرفتی رهایش نکن.

موفق باشی .

تا زمان رفع کامل مشکل امکان نداره ولش کنم.

نیلوفر یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:19 ب.ظ



عزیز اگه کمک خواستی من هستم ...

موفق باشی و برات آروز می کنم که زودتر مشکلت حل بشه برای حس بدی هم که داره گذشت زمان همه چیز رو از بین می بره .

دوست من مرسی بابت لطفت، اگه تنهایی از پس مشکلم بر نیومدم حتما ازت کمک می خوام.
مستدام باشی

نیلوفر یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:06 ب.ظ




خالصانه در خدمتت هستم ...

مریم یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:55 ب.ظ http://maryamjon.blogsky.com

سلام مجدد !

راستی در داستان نویسی کمی جزئیات رو شرح دادن بد نیست البته !

الان تا آخر متن رو خوندم گفتم نکنه منم قضاوت ناجور کرده باشم

حالا که بدش رو گفتم خوبش رو هم بگم

نوشتید : تو از قلب ونیت من خبر داری

جمله خوبی بود ... نمی دونم چی دقیقا ناراحتتون کرده یا بهتره بگم چطور باعث بدبختی یه آدم دیگه شدی ؟

به هر حال خیر باد برایتان اتفاقات هر چند ناخوشایند

دختری از جنس آتش یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:13 ب.ظ http://2543.blogfa.com

سلام
امیدوارم خدا از کابوس نجاتتون بده

[ بدون نام ] دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ق.ظ http://harjmarj.blogsky.com

سلام
حالتون بهتره ؟ چه خبر ؟ سلامتی روحی حاصل شد ؟

امیدوارم مشکل به بهترین شکل ممکن حل بشه ... براتون دعا می کنم :)

مریم دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:24 ب.ظ http://maryamjon.blogsky.com

سلام مجدد

اولا منظورم از در قسمت نظرات برات پیام گذاشتن قسمت نظرات بلاگ خودم بود که سرکار خانم شهره خانوم در جواب شیرین سخنانتان در بابت خانم ها ابراز نمودند که من کاملا با ایشون موافق بودم و کلی لذت بردم که خوندمشون و لازم ندیدم که خودم جواب بابت اون بدم!

دوما در مورد پیام امروزت ؛ واقعا نمی دونم چی بگم ؛ خدا بخشنده است من کی باشم که نبخشم ! تازه اصلا به من چه که بخواد خوشم بیاد یا بدم بیاد ! پس این ره آورد زیبای یزدتون رو به خودتون می بخشم ولی ای کاش تفریحات سالم تری رو پیدا می کردید در شان یک جوان آریایی که خدا رو می پرسته

یا حق

پی نوشت : من مذهبی نیستم ! به خداوند و محمد ؛ زرتشت ؛ موسی ؛ عیسی و کتاب مقدس قرآن اعتقاد دارم

و مراسم حسین رو فقط شب ها دوست دارم که در یک لحظه بخصوص بعد از کلی کفر گوئی عاقبت مردم کمی هم به خداوند توجه می کنن و دست نیاز به سوی اون دراز می کنن

در خصوص عاشورا من فقط وقتی بچه بودم چند بار رفتم مسجد چون متاسفانه مسجد نهار می دن خیلی اذیت شدم تا از در تونستم بیام بیرون ؛ رفتار مردم خیلی مودبانه نبود ! دیگه نرفتم مراسم مذهبی ظهر عاشورا

ولی شام غریبان و شب عاشورا رو دوست دارم اصولا توی خونه یه شمع روشن می کنم تا بسوزه طفلکی !!! و گاهی هم می رم مسجد محل

سارا سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:04 ب.ظ http://swampland.blogsky.com/

سلام..
خوبی؟
شک نکن هیچ وقت به کسی..چون همیشه وقتی آدم به یه چیز فکمی منه اتفاق می افته ..این که اثبات شدست ..انقدر اقکارت درگیر می شه نیروهای ذهنیت فعال می شه که اتفاق می افته..
مطمئن باش اگه کسی تو رابطه خیانت کنه بهش خیانت هم می شه اگه دو طرف اطمینان داشته با شن و شک نکنن ..هیچ چیزی رابط رو خراب نمی کنه ..
شک نکن..
همیشه اونکه اولین خرابی و به بار می اره خودمونیم..
ناراحت نباش فکرای قشنگ کن ..نیروهای قشنگ رو فعال مت..

فاطمه پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:09 ق.ظ http://mostatilesabzeman.bligfa.com

سلام کم آویز
امیدوارم آرامشی رو که از خدا طلب میکردی رو بدست آورده باشی
التماس دعا
به امید فرداهای بهتر

سرور پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:49 ب.ظ http://ssoorroor.blogsky.com

حالت بهتر نشده؟؟

نسیم شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:07 ب.ظ http://matrokeh.blogsky.com

گاهی فکر میکنیم که باید یاد بدیم اما میدونی...تا یاد نگیریم نمیتونیم یاد بدیم...این یه نعمته...

رویا دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:28 ب.ظ http://royayi.blogsky.com

سلام.ممنون که در مورد دل نوشته هام نظر دادی.ولی به نظر من اولین قدم تو نوشتن اینه که مخاطب رو اذیت نکنیم.یعنی یا چیزی ننویسیم یه اگه می نویسیم کامل می نویسیم.این نوشته ی شما پر از ابهامه.خواننده دوست داره بدونه جریان از چه قراره.اگه خیلی خصوصیه باید تو سینه بمونه نه اینکه بیان بشه اونم نصفه نیمه..

ستاره چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 ب.ظ http://dokhtranearyaei.blogfa.com/

من سعی میکنم از معتبر ترین منابع استفاده کنم به این وبلاگم سر بزن ممنون میشم

نکیرمنکر یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:13 ب.ظ

ترکوندی؟حالت گرفته شده؟مشکلی پیش اومده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد