کم آویز

خاطرات کوهستان

کم آویز

خاطرات کوهستان

از غرب به شرق! کویرنوردی در سیریک

1- یه برنامه کویرنوردی یکی از گروههای کوهنوردی تدارک دیده بود در شهر سیریک از توابع میناب در شرق بندرعباس، تصمیم گرفتم اینبار برخلاف گذشته در این برنامه شرکت کنم. طبق معمول کوله پشتی رو بستیم و به اتفاق گروه پنج شنبه مورخ 1/12/87 ساعت 15 به سمت سیریک به راه افتادیم. طبق برنامه ریزی انجام شده باید 45کیلومتر پیاده روی در یک روز انجام میدادیم. 

2- گروههای زیادی در این برنامه شرکت داشتن و فکر کنم جمعا تعدامون 120 نفری میشد. 

3- برنامه جالب بود چون ساعت 6:30 صبح جمعه که حرکت رو شروع کردیم ابتدا به مدت 3ساعت در کویر راه رفتیم و بعد مسیرمون رو به سمت لب دریا کج کردیم و 3:30 ساعت رو هم در ساحل پیاده روی کردیم. از نکات جالب برنامه یکی از روستاهای میون راه بود که با شربت و آب خنک از ما پذیرایی کردن.(چقدر چسبید من که پنج لیوان خوردم!)

4- اولین گروه که ما بودیم ساعت 12:30 به محلی به نام زیارت رسیدیم و چیزی در حدود 30کیلومتر راه رفته بودیم. یواش یواش بقیه هم رسیدن و برا من خیلی جالب بود خانمهایی که کل مسیر رو پابه پای ما اومدن اگرچه یه تعدای که خسته شدن میون راه سوار ماشین میشدن. 

5- باتوجه به خسته شدن بیشتر بچه ها تصمیم گرفته شد همون مکان پایان برنامه اعلام بشه و ما هم که می خواستیم بقیه راه رو که نزدیک به 2:30 پیاده روی بود بریم به خاطر گروه بیخیال شدیم. 

6-  مناظر زیبایی از شن روان و کویر و دریا دیدیم ولی متاسفانه دوربین همرامون نبود که عکس بگیریم. 

7- تا قبل از سال جدید دو برنامه سنگین کوهنوردی خارج از استان در پیش دارم پس با اجاره میرم برا اونا برنامه ریزی کنم. شیرکوه یزد و تفتان زاهدان 

8- راستی می خواستم بپرسم نظرتون چیه اگه بخوام در هر پست از جاهایی که میرم عکساشوهم بزارم. اگه دوست دارید تایید کنید شاید در آینده نزدیک ریخت بی ریخت ما رو هم دیدید!!!! (باور کنید بیشتر کوهنوردها قیافه هاشون همین جوریه! یه وقت نگید عکستو بردار حالمونو به هم زدی!!!)

تهران + زنجان + قله داربست + کلی تاخیر

1- جمعه 18/11/87 رفتیم تهران ماموریت اداره ولی باچه بدبختی! از ساعت 18 نشستیم تو فرودگاه بدون بلیط تا اینکه پس از پر شدن دو پرواز و پیدا کردن یه پارتی قوی بالاخره با پرواز سوم یعنی ساعت 24 عازم شدیم. 

2- حسب برنامه ریزی قبلی یکشنبه 20/11/87 رفتیم زنجان. اول رفتیم ترمینال غرب و از اونجا با سواری رفتیم زنجان،3 ساعت تو راه بودیم و هشت هزارتومان هم کرایه دادیم.  

3- دو روز موندم و با بچه های آقا بهروز یعنی شهرزاد، شهریار،شبنم و شاهین آشنا شدم. قابل توجه اینکه که شهرزاد خانوم هم سن ما و بقیه از ما کوچکتر بودن.  

4- خیلی بهم خوش گذشت و آقابهروز کلی چاقو بهم سوغاتی داد و باهم قرار سفر به آذربایجان در خردادماه رو تنظیم کردیم. 

5- زنجان برخلاف انتظار من شهر خیلی کوچیکیه و از اون شهرهایی که حتی یکبار دیدنش هم نمی ارزه.(البته من به دلیل داشتن دوست خوبی مثل آقابهروز باز هم میرم ولی شما نرین!)   

6- چهارشنبه 23/11/87 که می خواستم برگردم بندرعباس ساعت 21:30 پرواز داشتم ولی طبق معمول 4 ساعت تاخیر به پست ما خورد و خلاصه ساعت 3:30 صبح رسیدم خونه. 

7- پنج شنبه ساعت 7:30 از خواب بیدار شدیم و سریع کوله پشتی رو بستیم چون یه برنامه صعود سراسری به قله داربست واقع در شهرستان بستک داشتیم. 

8- حدود 200 نفر در این برنامه شرکت داشتن و از غنای فرهنگی منطقه بستک خیلی خوشم اومد علی رغم خستگی روزهای گذشته از صعود لذت بردم.  

باز کوله پشتیمون رو بستیم !

1- روال ماههای گذشتمون امروز پنج شنبه(17/11/87) داریم میرم تهران. عزممون رو جزم کردیم که دیگه این بار توچال رو بزنیم و همین دلیل تجهیزات فنی رو داریم با خودمون میبریم.  

2- یه دوستی داریم تو زنجان که تو سفری که به آنتالیا(ترکیه) داشتم باهاش آشنا شدم(آقا بهروز). اگرچه سی سالی از ما بزرگتره ولی خیلی آدم باحالیه! قراره یه سر هم برا دیدن زنجان برم اونجا.  

3- فکر کنم تجربه خوبی بشه چون تا حالا زنجان نرفتم. 

4- یه مشکل دیگه ای هم دارم که باید تهران حلش کنم و برا حلش به دعای ساده و صادقانه دوستام نیاز دارم. پس دعا یادتون نره. 

5- سه شنبه آینده بر می گردم .